مهمونای عزیز
سلام بارانای من این چند شب دختر خاله ی من و شوهرش از آستارا اومدند و دختری برای اول اونا رو میدید،برای همین کلی تعجب کرده بود و همش میگفت: مامان این تیه؟(این کیه) منم سه ساعت براش توضیح دادم که فامیلای ما هستند و چند شب خونه ی ما می مونند. بعدش با این چهره ی متفکر مواجه شدم: بعد از دو شب که خونه ی ما موندند دختر ی با فاطمه زهرا خانوم 15 ساله حسابی دوست شد درسته که فاصله ی سنی شون فراونه ولی چون فاطمه زهرا نی نی ها رو دوست داره و دخملی ما هم حسابی تو دل برو و نااااااااز هستن اول شب خاله نرگس به من میگفتن که ماشاالله چقدر آرومه چقدر خانومه منم کیف میکردم ولی از شب دوم...
نویسنده :
مامان تندیا
22:41